محل تبلیغات شما



یک روز جالینوس (پزشک نامدار یونانی که در سال ۱۳۱ تا ۲۰۱ میلادی می زیست) ابلهی را دید که گریبان دانشمندی را گرفته و به آن دانشمند، پرخاش و جسارت می کند؛ گفت:

"اگر این دانشمند نادان نبود، کار او با نادانان به اینجا نمی کشید."

نه دانایی ستیزد با سبکسر                       دو عاقل را نباشد کین و پیکار

خردمندش به نرمی دل بجوید                     اگر نادان به وحشت سخت گوید

همیدون، سرکشی، آزرم جویی                  دو صاحبدل نگهدارند مویی

اگر زنجیر باشد بگسلانند                           وگر بر هر دو جانب جاهلانند

تحمل کرد و گفت ای خوب فرجام                 یکی را زشتخویی داد دشتنام

که دانم عیب من چون ندانی                      بتر زانم که خواهی گفتن آنی


روزهای تعطیلی تقویم های رومیزی اداره چالش های کارمندان و روسا و از آن مهمتر همکاران یک واحد/شرکت هستند.

ما چانه زنی می کنیم، لابی می کنیم و خلاصه خود را به در و دیوار می زنیم که بتوانیم یک روز قبل یا بعد از آن روز را مرخصی بگیریم. حالا فکر کنیم این مرخصی ها در روزهای بین تعطیلی» اتفاق بیفتد. آن موقع است که اهلِ حساب و کتاب می شویم چون روزِ تعطیلیِ بینِ دو روز کاری، جزو مرخصی استحقاقی حساب شده و مثلاً مرخصی دو روزه، 3 روز محاسبه می شود پس یادمان می افتد که حق و حقوق مان به دست چه کسانی در حال پایمال شدن است و حاضر نیستیم یک قِران آن را مفت از دست بدهیم. اما موضوع این است: حسابگری مان با چه کسانی است؟ خودمان؟ خانواده مان؟ عزیزان مان؟ یا کارفرما

ما حاضریم آن یک روز (یا دو روز) را به اصطلاح نسوزانیم و مفت از دست ندهیم ولی وقتِ باارزشِ بودن با عزیزان مان را به راحتی، به غفلت، به فرصتی سوخته تبدیل کنیم با هر توجیه که قطعاً برای خودمان کاملاً منطقی است.

اینکه لحظه ای دیگر من و عزیزم درکنار هم هستیم یا نه، موضوع چندان با اهمیتی نیست اما . اما . اما .

من تکلیفم با خودم کاملا روشن است و از این قضیه بسیار راضی و خشنودم. امیدوارم بتوانم همیشه تشخیص و تفکیک درستی بین مسائل قائل شوم و بتوانم از این لحظات نهایت لذت و استفاده را ببرم.

آمین

آمین

آمین

 


گاهی نمی شود بعضی چیزها را فراموش کرد. همین چیزهای کوچک هستند که ما را زنده و سرپا نگه می دارند. حداقل من اینطور معتقدم.

===================

من دبیرستان را در مدرسه شبانه تمام کردم -ولی هنوز هم جوان و خام بودم، خوش خیال و رویاپرداز-   همانموقع بود که تو را دیدم. نگاهت چنان سوزان بود که قلبم را می تپاند و نگاهم را به زیر می انداخت. در عین حال قند در دلم آب می شد که آنطور نگاهم می کنی. دوست داشتم یواشکی نگاهت کنم ولی هربار، تو داشتی مرا یواشکی می نگریستی.

هنوز هم پس از سالــهـــا لبخند به کنج لبم می آورد.

یادم هست آن بعدازظهر پائیزیِ رمضان را که قرآن زیپی کوچکی که همیشه همراهم داشتم را در دستانم می فشردم و با زبانِ روزه تو را قسم می دادم به آن (کاری که هیچ وقت دیگر در عمرم نکردم - کسی را به قرآن قسم ندادم چرا که قسم دادن به قرآنی در دست هــرگــز در خانواده ما مرسوم نبوده است) و تو، نه آشفته احوال، بلکه سرسختانه بر حرف خود پافشاری می کردی و می گفتی: نه، نمی شود»

من با تو از عهد و پیمان می گفتم از وفای به عشقم، از اینکه حاضرم هم نفس تو باشم در اتاقی 20 متری، دور از خانواده و هرآنچه هست ولی تو باشی، با همان نگاه ها، با همان سکوت، با همان چشم غره رفتن ها، با هرآنچه بودی

و همان وقت رفتی؛ وقتی که ایستاده، با دستانی در جیب، -با قاطعیت نه با تردید- فقط گفتی: نه، نمی شود؛ رفتی، گویی پیش از آن نبودی، رفتی و برای همیشه رفتی. حتی از دلِ من هم رفتی ولی نمی دانم چرا باورش نکردم.

20 سال و اندی از آن روز گذشته

من هنوز هم از به یاد آوردن آن خاطره (و همه خاطرات دیگرمان) لبخند می زنم، اشک می ریزم، دلم فشرده می شود

اما دلیلش این نیست که هنوز عاشق تو هستم

نه

من دیگر عاشق هیچ کس نیستم

و این حالِ غریبی است. اینکه عاشق نباشی، بدانی از اعماق قلبت خواهان عشق هستی ولی این را هم بدانی که آن را به درستی نمی شناسی.

برزخ عجیبی است. سرگردانی در برهوت است و من نمی دانم -هنوز هم نمی دانم- چرا عاشق بوده ام و چرا خواهان عشق هستم در حالیکه منتظر هیچ کسِ دیگری نیستم که عاشقم شود یا خواهان عشق من باشد. چرا خاطراتم هنوز مرا دگرگون می کنند و هزاران ؟ دیگر

 


 

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا

بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا

نوشداروئی و بعد از مرگ سهراب آمدی

سنگدل این زودتر می خواستی حالا چرا

عمر ما را مهلت امروز و فردای تو نیست

من که یک امروز مهمان توام فردا چرا

نازنینا ما به ناز تو جوانی داده ایم

دیگر اکنون با جوانان نازکن با ما چرا

وه که با این عمرهای کوته بی اعتبار

این همه غافل شدن از چون منی شیدا چرا

شور فرهادم به پرسش سر به زیر افکنده بود

ای لب شیرین جواب تلخ سربالا چرا

ای شب هجران که یک دم در تو چشم من نخفت

اینقدر با بخت خواب آلود من لالا چرا

آسمان چون جمع مشتاقان پریشان می کند

در شگفتم من نمی پاشد ز هم دنیا چرا

در خزان هجر گل ای بلبل طبع حزین

خامشی شرط وفاداری بود غوغا چرا

شهریارا بی حبیب خود نمی کردی سفر

این سفر راه قیامت میروی تنها چرا

 


رفاقت تمام نمی شود

گِله دارم نازنینم

ادعا نمی کنم حق دوستی و رفاقت را تمام کرده ام اما؛ رفیق بودم، نبودم؟؟

می دنم که نه از شکلک خوشت میآید نه از عکس نوشته نه ابراز علاقه و نه هیچ چیز دیگری

ولی من که هیچوقت به این چیزها توجهی نکردم و همیشه گفته ام که چقدر برایم عزیزی و دوستت دارم


www.golshid1380.blogfa.com

 

 

 

 

 

 

 

 

چرا استرس اتفاق می‌افتد و چگونه آن را مدیریت کنید

احساسی ناشی از تحمل، تقلا و کنارنیامدن با خواسته ها و شرایط روزمره استرس» گفته می شود.

هر چیزی که یک چالش یا تهدیدی برای فرد باشد اعم از امور مالی، کار و روابط یا هر موقعیت دیگر موجب استرس می‌شود.

                                  

واقعیت‌هایی در مورد استرس:

  • استرس به آماده شدن بدن برای مواجهه با خطر کمک می‌کند.
  • استرس کوتاه ‌مدت می‌تواند مفید باشد، اما استرس طولانی ‌مدت موجب بروز مشکلاتی در سلامتی خواهد شد.
  • نشانه‌های بروز استرس (می توانند) هم فیزیکی و هم روانی باشند.
  • ما می‌توانیم با یادگیری برخی از نکات خود - مدیریتی، برای استرس آماده شویم.

                                

استرس چیست؟

زمانی که با یک چالش روبرو می‌شویم، بخشی از واکنش ما فیزیکی است. بدن مواد شیمیایی مانند: کلسترول، آدرنالین و نور آدرنالین تولید می‌کند که باعث افزایش ضربان قلب، افزایش آمادگی ماهیچه‌ای، تعریق و هوشیاری می‌شود این عوامل، توانایی واکنش به یک وضعیت خطرناک یا چالش برانگیز را بهبود می‌بخشند. اگر عوامل محیطی (صداها، رفتار پرخاشگرانه، یک اتومبیل با سرعت، لحظات ترسناک در فیلم‌ها و یا حتی بیرون رفتن در اولین قرار) باعث تحریک این مکانیسم شوند، بطوری که عملکردهای نرمال مانند تنفس، جریان خون، هوشیاری و مختل شوند؛ ما دچار استرس و اضطراب» شده ایم.

برآورد و چگونگی واکنش نسبت به یک موقعیت ناشناخته، تغییر عمده، نیاز به تلاش بیشتر، مسئولیت‌های جدید، سازگاری و . از دلایل روانی استرس هستند.

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

Magical Mind